بسم الله الرحمن الرحیم
سکوت می کنم …
به احترام بغض هزار ساله ی مادر شهیدی که به یاد پسر شهیدش به آرامگاه شهید گمنام می رود وبا او از دلتنگی هایش می گوید.
سکوت می کنم…
به حرمت دستانی که در لحظات آخر پلاک از گردن باز کرد تا کسی جنازه اش را نشناسد.
اشک میریزم…
اشکی که خاموش کند آتش سینه ی شهید گمنامی که می بیند دختران بی حجاب سرزمینم را وغیرتش به جوش می آید.
وباز هم اشک میریزم…
سر مزار شهید گمنامی که سرباز شایسته سرزمینش بود.
چفیه…
چفیه ای که نشان از عاشقی دارد،چفیه ای که به خون رنگین شده و بوی کربلا می دهد و مانند صاحبش گمنام است.
گریه می کنم…
اما این بار به حال خودم…گریه می کنم که فراموش کرده ام شهیدان سرزمینم را،فراموش کرده ام راهشان را وفقط می توانم بگویم…
شهدا شرمنده ام…حلالم کنید.
ده شب چراغانی بودیکسر زمین و آسمان
گویا که ماه دیگری تابیده در کون و مکان
بانگ طرب از درگه خلاق سرمدی آمده
هنگام شور و شادی آل محمد (ص) آمده
دهه کرامت ، میلاد دو ماه تابان ولایت بر همه دوستداران و عاشقان خاندان ولایت مبارک باد.