قسمت چهل وسوم
?البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص #غریبه_هاست…
نه براى #زینبى که با #بوى_حسین بزرگ شده است… و رایحه جسم و جان حسین را از زوایاى قلب خود بهتر مى شناسد….
تو را نیاز به نشانه و علامت نیست که راه گم کرده، علامت مى طلبد و ناشناس، نشانه مى جوید….
تویى که #حضور حسین را #درمدینه به یارى شامه ات مى فهمیدى،…
تویى که هر بار براى حسین #دلتنگ مى شدى ، آینه قلبت را مى گشودى و جانت را به #تصویرروشن او التیام مى بخشیدى.تویى که خود، #جان حسینى و بهترین نشانه” براى یافتن او،…
اکنون نیاز به نشانه و علامت ندارى…
#باچشم_بسته هم مى توانى #پیکر حسین را در میان #بیش_ازصدکشته ،
بازشناسى….
?اما آنچه نمى توانى باور کنى این است که…. از آن سرو آراسته ، این شاخه هاى شکسته باقى مانده باشد.از آن تن نازنین، این پیکر بریده بریده، به خون تپیده و #پایمال سم ستوران شده…
از آن قامت وارسته، این تن درهم شکسته، این اعضاى پراکنده و در خون نشسته…. تنها تو نیستى که نمى توانى این صحنه را باور کنى…
#پیامبر نیز که در میانه میدان ایستاده است… و اشک، مثل باران بهارى ?از گونه هایش فرومى چکد،…
نمى تواند بپذیرد که این تن پاره پاره ؛ حسین او باشد…. همان حسینى که او بر سینه اش مى نشانده است…
و سراپایش را غرق بوسه مى کرده است…. این است که تو رو به پیامبر مى کنى و از اعماق #جگر فریاد مى کشى:
?_یا جداه ! یا رسول الله صلى علیک ملیک السماء(20) این کشته#به_خون_آغشته؛ حسین توست، این پیکر #بریده_بریده حسین توست! و این #اسیران، #دختران تواند…. یا محمد! حسین توست این کشته ناپاك زادگان که #برهنه بر صحرا افتاده است و دستخوش باد صبا شده است… اى واى از آن #غم و اندوه! اى واى از این #مصیبت_جانکاه یا ابا عبدالله!…
#گریه_پیامبر از شیون تو شدت مى گیرد،… آنچنانکه دست بر شانه #على مى گذارد تا ایستاده بماند… و تو مى بینى که در سمت دیگر او #زهراى_مرضیه ایستاده است… و پشت سرش #حمزه_سیدالشهداء و اصحاب ناب رسول الله.داغ دلت از دیدن این عزیزان ، تازه تر مى شود و همچنان زجرآلوده فریاد مى کشى:_✨از این حال و روز، شکایت به پیشگاه #خدا باید برد و به پیشگاه شما اى #على_مرتضى ! اى #فاطمه_زهرا! اى #حمزه سیدالشهداء!
?داغ دلت از دیدن این عزیزان تازه تر مى شود… و به یاد مى آورى که تا حسین #بود، انگار این همه بودند و با #رفتن حسین، گویى همه رفته اند…. همین امروز، همه رفته اند، فریاد مى کشى:
امروز جدم رسول خدا کشته شد! امروز پدرم على #مرتضى کشته شد!
امروز مادرم فاطمه زهرا کشته شد!
امروز برادرم حسن مجتبى کشته شد!
#اصحاب پیامبر، سعى در آرام کردن تو دارند اما تو بى خویش #ضجه مى زنى:
اى اصحاب محمد! اینان #فرزندان_مصطفایند که به #اسارت مى روند. و این #حسین است که #سرش را از #قفا بریده اند و #عمامه و #ردایش را ربوده اند.اکنون آنقدر بى خویش شده اى… که نه صف فشرده دشمنان را در مقابلت مى بینى… و نه حضور زنان و دختران را در کنارت احساس مى کنى.
در کنار پیکر #حسینت زانو مى زنى و همچنان زبان مى گیرى:
?پدرم فداى آنکه در یک #دوشنبه_تمام_هستى و #سپاهش غارت و گسسته شد. پدرم فداى آنکه #عمود_خیمه_اش شکسته شد. پدرم فداى آنکه سفر، #نرفته تا چشم به بازگشتش باشد و #مجروح نگشته تا امید به مداوایش برود. پدرم فداى آنکه #جان من فداى اوست . پدرم فداى آنکه #غمگین درگذشت . پدرم فداى آنکه #تشنه جان سپرد. پدرم فداى آنکه #محاسنش_غرق_خون است . پدرم فداى آنکه #جدش محمد مصطفاست . جدش #فرستاده_خداست .
پدرم فداى آنکه فرزند پیامبر هدایت ، فرزند خدیجه کبراست ، فرزند على #مرتضاست ، یادگار فاطمه زهراست.
صداى ضجه دوست و دشمن ، زمین و آسمان را بر مى دارد…
زنان و فرزندان که تاکنون فقط سکوت و #صبورى و تسلى تو را دیده اند،…
با نوحه گرى جانسوزت بهانه اى مى یابند تا سیر گریه کنند…
#ادامه_دارد….
????
آخرین نظرات