قسمت هشتم
? در #گوششان زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتعلمون .(2)دوست دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از #ظواهر عالم بردارى و لشکر #بینهایت اجنه را نشان این سپاه #بى_مقدار دشمن? دهى و تقاضاى تضرع آمیز امدادشان را به دشمن بفهمانى….
و بفهمانى که #یک_اشاره_امام☝️ کافیست تا میان سرها و #بدنهایشان فاصله اندازد و زمین کربلا را از سرهایشا ن سیاه کند… اما امام با اشاره #مژگانش آنها را به آرامش مى خواند و اشتیاق دیدارش با #رسول الله را به رخشان مى کشد.?
? دوست? دارى…
ولى هیچ کدام از این #کارها را که دوست دارى ، انجام نمى دهى .
فقط چشم از #شکاف خیمه به امام مى دوزى و رد نگاه او را دنبال مى کنى .
امام ، نگاهش را بر چهره #پیرترها عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن مى کند و تو با خود مى اندیشى که مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟
مگر هیچ رگى از غیرت و هشیارى در این قوم باقى است که بتوان بر آن تکیه کرد و احتمال #تاثیر را بر آن بنا نهاد⁉️
مى دانى که #حسین به منفى بودن این پاسخ واقف تر است
اما او #فوق_وظیفه عمل مى کند و دلش ?براى راهیان جهنم هم #مى_سوزد.?مردم ! ببینید چه کسى پیش روى شما ایستاده است. سپس به #وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حریم من رواست ؟
? آیا من فرزند زاده #پیامبر شما نیستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا #تصدیق کننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟آیا حمزه #سیدالشهداء عموى من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟آیا مادر من ، فاطمه دختر پیامبر شما نیست ؟آیا جده ام خدیجه ، اولین زن اسلام آورده نیست ؟
آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهش?تیم؟
آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟ #فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و…؟بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک? در چشمهایت حلقه مى #زند و قلبت❣ گر مى گیرد.
مى خواهى از همان شکاف خیمه⛺️ فریاد بزنى: برادر! همین افتخارات ما #جرائم ماست .
? اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو #دشمنى نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد، به بدر، به حنین .
#کینه اینها کینه #خندقى است . بغض اینها، بغض خیبرى است.مساله اینها، مساله پیامبر و على است . برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و یزید
مست و لایعقل زمزمه کند:
_لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
و از بنیان ، منکر خدا و وحى و #پیامبر شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و درپى جبران آن سالها از دست رفته اند.برادرم ! عزیزدلم? ! اینها اکنون #محصول_سقیفه را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین کردند.
تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست.
مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى .
?اما #بغضت را فرو مى خورى و دم برنمى آورى . دوست دارى ماجراى جمل(3) را براى #برادرت مرور کنى.
جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر(4) از سر کینه با عدالت على ، عایشه را سوار بر شتر، علم کردند و به جنگ با ولایت کشاندند!#عایشه ابتدا وقتى فهمید که نام شتر، عسگر است ، تردید کرد و به یاد این کلام پیامبر افتاد که : مبادا بر شترى #عسگر نام سوار شوى و به جنگ روى
اما #طلحه و #زبیر لباس و زینت همان شتر را عوض کردند…
ادامه دارد…..
آخرین نظرات