#شب جمعه
رفتم که خار از پای کَنَم
دیدم که مَحمِل دور شد
یک لحظه غافل گشتمو
صد سال راهم دور شد
✍تمام شد . این هم از آخرین شب جمعه ماه مبارک رمضان .
و چه قدر به سادگی از کنار این سفره ی پر نعمت و برکت بلند شدم . خدایا تلنگری ؛ تنبّهی از این همه غفلت .
در این ماه هم نشینم شدی .
مگر غیر از این است که در هر هم نشینی اثری هست ؟ چقدر مهربان شدم ؟ چقدر بخشیدم ؟ چقدر به دل نگرفتم ؟ چقدر به رو نیاوردم ؟ چقدر پرده پوشی کردم ؟ چقدر دست گرفتم ؟ چقدر فخرفروشی نکردم ؟ چقدر دل نسوزاندم ؟ چقدر به رخ نکشیدم ؟ آمده بودی شبیهت شوم. برایت انقَدَر مهم بودم که علی (روحی فداه) را برایم فرستادی . برای دستگیریَم. من نفهمیدم چه کردی .
نفهمیدم برای آسمانی کردن ما چه هزینه ای کردی. هزینه ای به قیمت خون علی (روحی فداه) .
خدایا چه دارم جز اینکه بگویم
رفتم که خار از پای کَنَم
دیدم که مَحمِل دور شد
یک لحظه غافل گشتمو
صد سال راهم دور شد
❤️فقط به عشق علی(ع)❤️
مرا به قافله برسان
آخرین نظرات