قسمت چهل و دوم
پرتوسیزدهم
?غروب کن خورشید! ☀️
بگذار شب?، آفتابى شود و بر روى غمها و اشکها ?و #خستگیها سایه بیندازد!زمین، دم کرده است….
بگذار #وقت_نماز فرا رسد و درهاى آسمان گشوده شود….خورشید، شرمزده خود را فرو مى کشد و تو شتابناك، #کودك_جانباخته را بغل مى زنى، …
به #سکینه نگاه مى کنى و به سمت #خیمه راه مى افتى.
#بى_اشارت این نگاه هم سکینه خوب مى فهمد… که #خبرمرگ این کودك باید از زنان و کودکان دیگر #پنهان بماند
و #جگرهاى_زخم_خورده را به این نمک نیازارد.وقتى به خیمه مى رسى،…
مى بینى که #دشمن، #آب را #آزاد کرده است.یعنى به #فرزندان_زهرا هم اجازه داده است که از #مهریه_مادرشان ، سهمى داشته باشند….
?بچه ها را #مى بینى که با رنگ روى زرد، با لبهاى چاك چاك و گلوهاى عطشناك ، مقابل ظرفهاى آب? نشسته اند اما هیچ کدام لب به آب نمى زنند….
#فقط_گریه_مى_کنند… به آب نگاه مى کنند و گریه مى کنند.. یکى عطش #عباس را به یاد مى آورد،..
یکى تشنگى #على_اکبر را تداعى مى کند،…
یکى به یاد #قاسم مى افتد،…
یکى از بى تابى #على_اصغر مى گوید و…در این میانه ، لحن #سکینه از همه #جانسوزتر است که با خود #مویه مى کند:_✨هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟(19)#تاب_دیدن این منظره #طاقت_سوز، بى مدد از #غیب ، ممکن نیست.پرده را کنار مى زنى و چشم به دور #دستهاى مى دوزى؛…
به ازل ، به پیش از خلقت ، به لوح ، به قلم ، به نقش آفرینى خامه تکوین ،
به معمارى آفرینش و…
?مى بینى که #آب به اشارت #زهراست که راه به #جهان پیدا مى کند و در رگهاى #خلقت جارى مى شود….
#همان_آبى که #دشمن? تا دمى پیش به روى #فرزندان_زهرا بسته بود…
و هم اکنون #بامنت به رویشان گشوده است…. باز مى گردى.دانستن این #رازهاى_سربه_مهرخلقت و مرورشان ، بار مصیبت را #سنگین_تر مى کند….
باید به هر زبان که هست آب را به بچه ها بنوشانى تا #حسرت و #عطش ، از سپاه تو #قربانى دیگرى نگیرد….
چه شبى? تا بدین پایه فرود آمده است یا زمین زیر پاى تو تا جایگاه خدا اوج گرفته است؟#حسین ، این خطه را با خود تا عرش بالا برده است… یا عرش به زیر پیکر حسین بال گسترده است ؟
?الرحمن على العرش استوى?
#اینجاکربلاست_یاعرش_خداست؟!
اگر چه خسته و #شکسته اى زینب !
اما نمازت را ایستاده بخوان ! پیش روى خدا منشین!
?آدمى به #سر، شناخته مى شود یا #لباس؟ ?کشته اى را اگر بخواهند شناسایى کنند، به #چهره_اش مى نگرند یا به #لباسى که پیش از رزم بر تن کرده است؟ اما اگر دشمن ?آنقدر #پلید باشد که #سرها را از بدن جدا کرده و برده باشد، چه باید کرد؟… اگر دشمن ، #کهنه_ترین پیراهن را هم به غنیمت برده باشد، چه باید کرد؟…
لابد به دنبال علامتى
،
نشانه اى ، #انگشترى ، چیزى باید گشت.اما اگر #پست_ترین سپاهى دشمن در سیاهى شب ، به #بهانه بردن انگشتر، #انگشت را هم بریده باشد و هر دو را با هم برده باشد، #به_چه_علامت نشانه اى کشته خویش را باز مى توانشناخت ؟… البته نیاز به این علائم و نشانه ها مخصوص #غریبه_هاست….
#ادامه_دارد….
????
آخرین نظرات