قسمت سوم
?????
? سارُق، چارُقم پر است از امید به “تو و فضل و کرَم تو”
⚜همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها یک ذخیره ارزشمند دارد…!
و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است…گوهر اشک بر اهل بیت است….گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم….. دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم….
✨???
?خداوندا!
در دستان من چیزی نیست؛
• نه برای عرضه چیزی دارندو نه قدرت دفاع دارند….•
? اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم….!!
•||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||•
? وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
❣خداوندا!
پاهایم سست است.رمق ندارد.?
جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»
عبور میکند،ندارد…
?من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
?من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام…
و دورِ خانه ات چرخیده ام…
و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم…و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم…!!
?و در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم.
?امیددارم آنجهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.
خـــ❤️ــــداوندا، « سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند…
آخرین نظرات